فرشته ای بنام سید حسن

عکس مهمونی

سلام پسرم چند روز پیش یه مهمونی گرفتیم دلیل خاصی نداشت چون چند تا از دوستامون اومدن باکو پیشمون ذوق کردیم گفتیم یه مهمونی بگیریم عکساشو تو یه پست جدا برات میذارم البته با رمز:)))) ولی هرکس خواست بگه بهش بدم:::: قبول؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
5 فروردين 1392

تحویل سال1392

به نام خدا سلامی به قشنگی و خوشملی دنیای کودکانه ی بچه ها.... سال تحویل امسال خونه مامان بزرگ (مامان من)بودیم البته بدون بابایی صبح طبق روال ساعت 9از خواب بیدار شدیم من رفتم حموم و سید حسن رو حموم کردم بعد از اینکه ما از حموم اومدیم بیرون فاطیما دووییید تو حموم ساعت 10:15 همه تمیز بودیم بعد اب توی تنگ رو عوض کردم به گلهای باغ اب دادم و زنگ زدم اژانس بیاد ما رو ببره دددددددددرررررر اخه با این وضعیت رانندگی خیلی سخته و بطور واضح غیر ممکنه وقتی رسیدیم خونه مادربزرگه(اخه فاطیما و اقای پدر به مامان بزرگ میگیم مادربزرگه) همین که رسیدیم سید حسن شروع کرد به جیغ و داد کردن و کلی اذیتمون کرد اخه ادم از این میسوزه که تو باغ و حتی توی تاکسی...
5 فروردين 1392

اتفاقات اخر سال

سلام روز جمعه کابینت سازمون اومد کمد اتاق فاطیما رو زد سید حسنم پدر ما رو دراورد هی میرفت پیش اقاهه من و فاطیما به دنبالش...... اینم عکس انگشت فاطیما رفته بودیم ترقه بازی شما هم مونده بودی خونه پیش بابایی و من و فاطیما به همراه فایزه رفتیم ایل گلی ترقه بازی و فاطیما هم بدون اینکه از من یا فایزه ترقه یا سیگارت بگیره از مال عموش برداشت اونام بد صدا داشت چون 10-20تا ریخته بودن تو ظروف دلستر به خاطر همین صداش زیاد بود و فاطیما هم دستشو سوزوند سید حسن هم از فاطیما یاد گرفته میاد سرشو میذاره رو شیمکم میگه ننننننننییییییییییییییییییییییییییییییییی   ...
28 اسفند 1391