تحویل سال1392
به نام خدا
سلامی به قشنگی و خوشملی دنیای کودکانه ی بچه ها....
سال تحویل امسال خونه مامان بزرگ (مامان من)بودیم البته بدون بابایی
صبح طبق روال ساعت 9از خواب بیدار شدیم من رفتم حموم و سید حسن رو حموم کردم بعد از اینکه ما از حموم اومدیم بیرون فاطیما دووییید تو حموم ساعت 10:15 همه تمیز بودیم
بعد اب توی تنگ رو عوض کردم به گلهای باغ اب دادم و زنگ زدم اژانس بیاد ما رو ببره دددددددددرررررر
اخه با این وضعیت رانندگی خیلی سخته و بطور واضح غیر ممکنه
وقتی رسیدیم خونه مادربزرگه(اخه فاطیما و اقای پدر به مامان بزرگ میگیم مادربزرگه) همین که رسیدیم سید حسن شروع کرد به جیغ و داد کردن و کلی اذیتمون کرد اخه ادم از این میسوزه که تو باغ و حتی توی تاکسی کلی میخندیدی منم شده بودم این شکلی
بعد هم که برا خاله فائزه(نزدیک ترین دوست فاطیما)مهمون ااومده بود داداشش و زنداداشش و پسر عموی باباش و بالاخره ما هم رفتیم تبریز گردی و کلی هم خوش گذشت
اینم چند تا عکی از محل های دیدنی تبریز